خاطره های لعنتی! چرا ولم نمی کنید.....
مث شناسنامه شدم که باطلم نمی کنید.....
یه دل پراز غصه دارم که بی خیال علمه.....
چشمای سردمو ببین، مگه چیم از مرده کمه؟؟؟؟
یه مهر باطل بزنین رو این شناسنامه برم.....
برای این دونه یه مهر، یه عمره که منتظرم.....
یه عمریه با زنده ها مردگیمو سر می کنم.....
دارم نفس کشیدنو دروغی باور می کنم.....
من از صدای نفسام دیگه دارم خسته می شم.....
فقط یه پرونده بودم که تا ابد بسته بشم.....
خاطره های لعنتی ولم کنین دارم می رم.....
شما ها زندگی کنین من دیگه باید بمیرم.....
اگه کسی سراغمو از شماها گرفت بگین.....
اون مث زنده ها نبود یه مرده بود فقط همین!!!!!
نویسنده : ابوذر افضلي تاریخ : جمعه 18 فروردين 1391برچسب:خاطرات,شعر,مرده,شعر خشن,مهر باطل,