تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
خودكشي
و آدرس
suicide.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
برای مدت زیادی نبودم, اما در تمام این مدت دلتنگ نوشتن بودم!
چند خبر!
1. مطالبی که از این پس در وبلاگ قرار خواهند گرفت, مثل مطالب قبلی پیامک وار نخواهد بود. 2. اکثر مطالب افکار شخص بنده در مورد موضوع های مختلف جامعه و شخصی خواهد بود. 3. نظرات شما همراهان همیشگی طی یک الی سه روز جواب داده خواهد شد! 5. مطالب و نوشته های خودتون ایمیل بزنید یا از طریق راه های ارتباطی به دستم برسونید.
قابل توجه وبلاگ نویسان:
از تبادل لینک هوشمند استفاده کنید! برای درخواست هرگونه همکاری دیگر, لطفا فقط و فقط ایمیل بزنید.
مرد طبق معمول تمام شبهای جمعه، از کنار درخت کاج خاک گرفته شروع کرد، دکل برق مثل همیشه روبرویش بود، اول چهار ردیف رفت جلو، بعد چهل و دو سنگ شمرد و رفت به سمت امام زاده، کنار سنگ رنگ و رو رفته ی همیشگی نشست، باد و باران نیمی از اسم را خورده بود و از فامیل فقط یک حرف باقی گذاشته بود، دست روی حروف کشید و خاند: «...دا س....»دو تقه به سنگ زد و گفت: «سلام آیدا جانم» بعد شروع کرد به خاندن فاتحه، آرام و شمرده، همیشه موقع فاتحه خاندن یاد دایی جوان مرگش می افتاد که می گفت: «خاندن فاتحه اندازه ی شمردن از یک تا سی و سه طول می کشد، خودم حساب کرده ام، همیشه جای فاتحه خاندن عدد می شمارم!» خنده اش گرفت ولی جلوی خودش را نگه داشت و ادامه داد، «کفون احد» آخر را که گفت دو تقه ی دیگر زد روی سنگ و بلند شد.چشمهایش را از نمی که با آب دهان بر آنها دوانده بود پاک کرد، چشمک ریزی رو به سنگ قبر پراند و راه افتاد، چهل و دو سنگ شمرد و از امام زاده دور شد، ایستاد، نیم چرخی زد و چهار ردیف هم رفت جلو، کنار کاج که رسید برق شادی دوید توی چشمهایش، نفس راحتی کشید و آرام رفت توی قبر خودش، شوقی لبهایش
را می لرزاند، دراز کشید، چشمهایش را آرام بست و... دوباره مرد.حالا نوبت زنش بود..